--->

يادداشت های آقا رحمت    
صفحه‌ی اصلی | پستخانه

بايگانی ماهانه
March 2005
April 2005
May 2005
June 2005

Monday, April 25, 2005
7

از امروز تا یک هفته در این ستون , به دلیل اعتراض به زندانی بودن اکبر گنجی , یاد داشت های آقا رحمت نوشته نمی شود

Sunday, April 24, 2005
7 رئيس جمهور بلديه چي و عشقه
بعضي ها حرفشون و رك و پوست كنده نميگن تا آدم متوجه منظور شون بشه، همين سر شبي بدستور عيال رفتم بودم نانوايي تا براي اشكنه ي شام شبمون نان تازه بگيرم كه چشمت روز بد نبينه ، گرفتار صف دراز نانوايي شديم و ناچار براي گذراندن وقت با نفر جلويي كه مشغول خواندن روزنامه بود سر صحبت را باز كردم ، گفتم خبر تازه اي اين تو نوشته ؟آقاهه يك نگاهي بمن كردو چيزي نگفت و دوباره مشغول خواندن روزنامه شد ، از رو نرفتم گفتم ، ميگم اين شهردار اگه رئيس جمهور بشه ، خيلي خوب ميشه ها، نظر شما چيه ؟ اين بار آقاهه با يك پوزخند نگاهي بمن كرد و باز هم چيزي نگفت و دوباره مشغول مطالعه شد ، گفتم تو سخنرانيش گفته ظرف يك سال پل ساخته اما قبلا ساختن هر پل سه سال طول ميكشيد ، باز آقاهه نيشخندي زد اما اين دفعه حتي سرش را هم از روزنامه بلند نكرد، اما من ادامه دادم ، نميدونم چرا آدمي با اين همه كمالات را زودتر نياوردند ،راستي تا حالا كجا بود ؟ واقعا كه رئيس جمهوري حقشه به اين ميگن رئيس جمهور بلديه چي ، يعني بلده، مگه نه ؟ اين دفعه آقاهه روزنامش را بست رو بمن كرد و گفت
اخوي معجزه ي دستمال را شنيدي ؟ با تعجب گفتم چي ؟ معجزه دستمال ؟ آقاهه با همون نيشخند سابقش گفت :
مردكي ديدم بسي خوشحال بود
صاحب پول و زر و اموال بود
سابقا من ديده بودم خانه اش
مردكي بيچاره و حمال بود
گفتمش اين ثروت و جاه و جلال
شايدت از بركت اقبال بود؟
دستمالي نشانم داد و گفت
هر چه دارم از همين دستمال بود
آقا تا آمديم بخودمون بجنبيم كه بپرسيم خب منظور؟ ، آقاهه نانش را گرفته بود از نانوايي جيم شد بود ما رو مي بيني ، خمار ، راستي منظور آقاهه چي بود شما فهميديد؟

Thursday, April 21, 2005
7 نقلعلی و پرونده ی وبلاگنویسان
عجب خیطی بالا آوردیم , ما چه میدانستیم که وقتی جناب رئیس عدالتخانه پرونده ی وبلاگنویسان را برای بررسی به یک گروه خبره می سپارند تا حق ضایع شده ی وبلاگنویسان را مورد بر رسی قرار دهند , عاقبت کار این می شود که مضحکه ی خاص و عام الخصوص عیالمان می شویم , راستش وقتی خبر دار شدیم صاحب اله خودش پا در میان گذاشته به عیالمان گفتیم دیگر کار تمام است و حق به حق دار می رسد اما حالا میگن نتیجه یه جورای دیگه شد درست مثل حکایت نقلعلی در دوران سربازیمان , برایتان تعریف نکردم ؟! ماجرا از این قرار بود که در دوران خدمت مقدس سربازیمان یک رفیق هم دوره ای داشتیم بنام نقلعلی که دست راست و چپش را نمی دانست و همیشه در نظام جمع اشتباه میکرد مثلا وقتی می گفتند به راست راست او به چپ می پیچید و برعکس تا بلاخره برای اینکه اشتباه نکند یک تکه ذغال به دست چپش دادند و یک تکه گچ هم به دست راستش و هنگام قدم رو به جای " چپ , راست " میگفتند ذغال , گچ ,اما با این همه نقلعلی ما باز هم نفهمید چپ کدام است و راست کدام تا اینکه یک روز عصر که هیچ افسر , استوار , گروهبانی نبود تا گروهان را به میدان شامگاه ببرد سرباز نقلعلی این کار را به عهده گرفت و نتیجه آن شد که گروهان به جای رفتن به شامگاه سر از میدان تیر در آورد , حالا حکایت رسیدگی پرونده وبلاگنویسان است که بعد از آن همه بوق کرنا و زلم زیمبو , نتیجه شبیه به میدان تیر بردن نقلعلی در آمد

Tuesday, April 19, 2005
7

سالها قبل در یکی از روزنامه ها ستون طنزی داشتم بنام ماجرا های آقا رحمت که در سال 1379 از سوی انتشارات نشر فرهنگ ملل با مقدمه ی خواندنی طناز معاصر زرویی نصر آباد به صورت کتاب منتشر شد که عکس بالا مربوط به همان کتاب است ,الغرض بنا دارم از این پس در این ستون روز نوشت هایم را از زبان شخصیت آن کتاب یعنی آقا رحمت , بنویسم چرا که امروزه روز گفتن حقیقت جز به زبان طنز مقدور نیست و مطلب زیر اولین افاضات جناب آقا رحمت است امید که مقبول افتد.


راه حل کمبود زبان

خدا را شکر بلاخره بعد از سالها دوباره صاحب یک ستون شدیم البته این بار نه در روزنامه که دردنیای مجازی صاحب ستون هستیم , همین هم ما را بس , غرض درد دل کردن با امت شهید پرور است , خب چه اینجا و چه روی صفحه کاغذ روزنامه , مهم ارتباط است که فراهم است و بر عکس آقای ابطحی که در مصاحبه ای گفتند نمیدانیم با چه زبانی با مردم صحبت کنیم تا در انتخابات شرکت کنند ؟ بحمد الله ما این مشگل را نداریم چرا که سال هاست هر روز صبح قبل از رفتن به دنبال رزق روزی یک توک پا پیش اصغر آقا طباخی سر کوچمون میرویم و جایتان خالی یک کاسه آبگوشت و یک پرس زبان تره تازه نوش جان میکنیم بعد سگ دو زدن به دنبال یک لقمه نان حلال را استارت میزنیم وبه همین دلیل هیچ وقت کمبود زبان نداریم تا برای حرف زدن با مردم دنبال زبان قرضی بگردیم به گمانم جناب ابطحی هم با اینکه دیر است اما بهتر است گاه گداری سری به کله پزی محلشان بزنند

Sunday, April 17, 2005
7 رئیس جمهور 50 هزار تومانی را عشق است
از میان وعده وعید های که این روز ها کاندیدا های ریاست جمهوری به مردم میدهند , وعده ی جناب کروبی از همه با حال تر است , ایشان در مصاحبه ای که توسط آقای افخمی با روزنامه شرق داشتند , قول دادند به همه ایرانیان بالای 18 سال ماهیانه مبلغ 50 هزار تومان بعنوان کمک هزینه زندگی پرداخت کنند , تازه اینکه چیزی نیست وعده ی دیگری هم داده اند که قند در دل صاحبان ماشین های اسقاطی آب می شود و آن هم جمع کردن ماشین های اسقاطی از سطح شهر به مبلغ سه میلیون تومان از صاحبانشان البته همراه با یک وام کم بهره تا امکان خرید یک ماشین نو برای صاحبان ماشین های قراضه فراهم آید ، ازشما چه پنهان با خواندن این مصاحبه بیاد سالهای اول انقلاب افتادم که قرار بود سهم پول نفت را به در خانه هایمان بیاورند بدهند , اما نه , گمان بد چرا ؟ ,مصاحبه جناب کروبی را بخوانید متوجه می شوید که این توبمیری دیگر از آن توبمیری ها نیست میگوید نه؟ امتحانش مجانی است به جناب کروبی رای بدهید تا خودتان ببینید چه شود

Tuesday, April 12, 2005
7 باز هم غم فراق
بعد از خبر فوت استاد اسماعیل نواب صفا ، شاعر و ترانه سرای معروف ، خبر مرگ استاد شاهر خ مسکوب نویسنده و پژوهشگر بزرگ در خارج از وطن ، دومین خبر تاثر برانگیزی است که در این آغاز سال جدید داغ فراغ رابر دل هر ایرانی فرهنگ دوست نهاده است، ایکاش آنچنان که برای پاپ رهبر فقید جهان مسیحیت قرار است در حسینیه ی ارشاد مراسم یادبودی برگذار گردد، از سوی جامعه فرهنگی این آب و خاک برای این دو عزیز از دست رفته هم مراسم یاد بودی مهیا می شد ، در گذشت این دو نامدار عالم فرهنگ و هنر ایران را به همه ی ایرانیان فرهنگ دوست تسلیت میگویم. روانشان شاد باد

Friday, April 08, 2005
7 اين حكايت همچنان باقي است

ابتدا بايد از سهو قلمي كه درآخرين نوشته ام مرتكب شدم توضيح كوتاهي عرض كنم و آن هم از قلم افتادن ، نام وبلاك بزركمرد حامي نويسندگان وبلاكنويس جناب آقاي ابطحي ( وب نوشت )است ، كه ضمن تصحيح اين سهو قلم از ايشان بخاطر تلاشي كه براي آزادي وبلگنويسان دربند شده داشته اند و زحمات توام با خطر را متحمل شدند تشكرمي كنم
و اما بعد .......... باز هم يك قلم بدست ديگر ( محمد رضا فتحي ) از وبلاكشهر خدا حافظي كرد كه دليلش را بهتر است از قلم گوياي خود او در وبلاكش ساوه جم بخوانيد.گويي اين حكايت همچنان باقي است

Wednesday, April 06, 2005
7 این کجا و آن کجا
بعداز کاندیدا شدن خانم رفعت بیات و استعفای سردار قالیباف ( که بی گمان یکی از کاندیدا های مورد نظر آبادگران است ) از قول سایت خبری بی بی سی ( همان بنگاه خبر پراکنی دوران انقلاب) خبرتان دهم که به لیست بلند بالای خیل مشتاقان کسب مقام ریاست جمهوری ، بتازگی نام پسر روانشاد دکتر حسابی ( ایرج حسابی ) هم اضافه شد . به گمانم جناب آقا زاده ی مرحوم دکتر حسابی از بی حساب و کتاب بودن اداره ی امور این آب و خاک ، جان بر لب شدند که این چنین بر خود ، فرض و واجب دانستند که پای در این میدان نهند ، و گرنه از خانواده ی اهل علم و دانش و ایضا حساب و کتاب ،همچون خانواده ی مرحوم پرفسورحسابی بعید بود که کسی خود را خیس سراب سیاست کند حال باید نشست و تماشا کرد که اگر این دانشمند زاده ی محترم و مولف کتاب "استاد عشق " از فیلتر شورای نگهبان بگذرد ( که میگذرد ) آیا می تواند ازمردم در انتظار ناجی این آب و خاک کسب رای کند ؟ و یا تنها به اتکای نام نامی پدربزرگوارش پا در میدان نهاده است . اما با این نباید فراموش کرد که :
دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه
هر دو جانسوزند اما این کجا و آن کجا

Tuesday, April 05, 2005
7 سالی که نکوست از بهارش پیداست
هردم از این باغ بری میرسد............اخراج یک خبرنگار از مجلس هفتم یکی از آخرین شاهکار های مستاجرین خانه ی ملت است که با توجه به سال همیستگی نام گرفتن امسال این عمل خود گواه براتخاذ مشی آینده ی نمایندگان درتحقق این شعار است بعبارت دیگرسالی که نکوست از بهارش پیداست

Friday, April 01, 2005
7 پيشگويي
هرچه به تاريخ انتخابات رياست جمهوري نزديكتر مي شويم ، ميل جناب رفسنجاني هم به شركت در اين انتخابات بيشتر مي شود ، ما مرده و شما زنده وقتي ميل جناب رفسنجاني به شركت درانتخابات بيشتر مي شود يعني رئيس جمهور شدن ايشان هم قطعي است حال باز طرفداران معين و ديگر كانديداهاخودشان را به آب و آتش بزنند ، فايده اي ندارد چرا كه ميل ملوكانه چنين اقتضاء كرده است كه بازهم بر سرير قدرت ( نه از نوع قدرت پوشالي خاتمي )بنشينند.باور نداريد اين مطلب را از جناب رفسنجاني بخوانيد.

صفحه‌ی اصلی